داشتم خفه میشدم .. انقدر بی هدف رانندگی و گریه کرده بودم که نفسم بند اومد..
کسی نبود که لااقل کمی حرف بزنم فقط نگام کنه .. گوش بده ..
رفتم پیش مشاور .. گفتم نمیخوام مشاوره بدی .. راه حل بدی .. فقط گوش بده بگم و برم .
حرف زدم گریه کردم ناله کردم .. گفتم و گریه کردم ..گریه کردم و
گفتم ..فقط نگام کرد ... میخواستم قلبمو در بیارم و نشونش بدم ..یک قلب تکه پاره شرحه شرحه ...
پا شدم بیام ... گفت میشه یک جمله بگم بعد بری ...نگاش کردم ...
یه نیم خط ...گفت :
تو نخ کسی نباش که تو سوراخ یکی دیگه اس عزیزم ...
اشگم بند اومد ... نفسم برگشت ...
لی لی